کنایه از بهانه کردن و عذر آوردن باشد. (برهان) (از غیاث) (از ناظم الاطباء). کنایه ازبهانه کردن است. (انجمن آرا) (آنندراج) : مردم از مشتری و زهره و چرخ خود سعادت چرا طمع دارد کآن یکی زاهد فسرده دلیست کز همه کارها شکم خارد وآن دگر قحبه ایست زانیه ای که همه شب خدای آزارد. انوری (از انجمن آرا)
کنایه از بهانه کردن و عذر آوردن باشد. (برهان) (از غیاث) (از ناظم الاطباء). کنایه ازبهانه کردن است. (انجمن آرا) (آنندراج) : مردم از مشتری و زهره و چرخ خود سعادت چرا طمع دارد کآن یکی زاهد فسرده دلیست کز همه کارها شکم خارد وآن دگر قحبه ایست زانیه ای که همه شب خدای آزارد. انوری (از انجمن آرا)
کنایه از میل کردن و اراده نمودن بچیزی باشد. (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرای ناصری) ، آرزو کردن چیزی. (ناظم الاطباء). رغبت و شوق و خواهش کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 179) : بجان آتشی دادمت زینهار به ایوان شو و کام کژی مخار. فردوسی (از آنندراج). - کام افعی خاریدن، رفتار موذیانه داشتن. چون افعی بودن. افعی وار همه را از خود متنفر ساختن. - کام دشمن خاریدن، دشمنانه رفتار کردن. قصد و ارادۀ دشمن کردن: پسر چون کند با پدر کارزار بدین آرزو کام دشمن مخار. فردوسی. ز رستم چرا بیم داری همی چرا کام دشمن نخاری همی. فردوسی (از آنندراج). - کام شیر خاریدن، سبعانه رفتار کردن. چون شیر درنده بودن: تو این را چنین خوار کاری مدار چو چیره شدی کام شیران مخار. فردوسی. چنین گفت با شاهزاده تخوار که گر مردمی کام شیران مخار. فردوسی
کنایه از میل کردن و اراده نمودن بچیزی باشد. (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرای ناصری) ، آرزو کردن چیزی. (ناظم الاطباء). رغبت و شوق و خواهش کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 179) : بجان آتشی دادمت زینهار به ایوان شو و کام کژی مخار. فردوسی (از آنندراج). - کام افعی خاریدن، رفتار موذیانه داشتن. چون افعی بودن. افعی وار همه را از خود متنفر ساختن. - کام دشمن خاریدن، دشمنانه رفتار کردن. قصد و ارادۀ دشمن کردن: پسر چون کند با پدر کارزار بدین آرزو کام دشمن مخار. فردوسی. ز رستم چرا بیم داری همی چرا کام دشمن نخاری همی. فردوسی (از آنندراج). - کام شیر خاریدن، سبعانه رفتار کردن. چون شیر درنده بودن: تو این را چنین خوار کاری مدار چو چیره شدی کام شیران مخار. فردوسی. چنین گفت با شاهزاده تخوار که گر مردمی کام شیران مخار. فردوسی
شکر خوردن، کنایه از شیرین کام شدن. (یادداشت مؤلف) : تا همی خوانی تو اشعارش همی خایی شکر تا همی گویی تو ابیاتش همی بویی سمن. منوچهری. و رجوع به شکرخا و شکرخای و شکرخایی شود
شکر خوردن، کنایه از شیرین کام شدن. (یادداشت مؤلف) : تا همی خوانی تو اشعارش همی خایی شکر تا همی گویی تو ابیاتش همی بویی سمن. منوچهری. و رجوع به شکرخا و شکرخای و شکرخایی شود